احوالات روز عاشورا
احوالات روز عاشورا
گفت ساقی دهم ماه محرم به حسین
جانم از تشنگی اصغرت آزار گرفت
یا پی آب روم یا که بگویم به حرم
کارِ ساقی گری ام را شه ابرار گرفت
حرف جانسوز عطش آتش جانش شده بود
زین سبب منصب سقایی دربار گرفت
عاقبت همچو هما کز قفس آزاد شود
اذن پرواز از آن شاه جهاندار گرفت
میرود زنده کند خاطره بدر وحنین
آنکه درس شرف از حیدر کرار گرفت
از غبار سم اسبی که بود همرهِ او
زرگر عشق عجب لعل گوهر بار گرفت
اوکه خود حامی درمانده و بیچاره شده
وقت رفتن مدد از احمد مختار گرفت
بخروشید چو دریا ز غضب پیش فرات
زهر چشم از همه عمال ستمکار گرفت
مارد آمد که شود رونق بازار نبرد
جان ستانید ز او رونق بازار گرفت
صوت تحسین و ثنا گوش فلک را بنواخت
شور احسنت هوایِ حرم یار گرفت
روبهان پا به فرارند چو دیدند که شیر
پنجه بر تیغه الماس شرربار گرفت
مرحب افکن به نبرد آمده یا قابض روح
کین چنین جان ز تن مارد بدکار گرفت
حیدر آسا صف کفار لعین را که شکست
رنگ صفین وجمل عرصه پیکار گرفت
زد علم بر لب آب آن پسر ام بنین
در حرم قوت جان سید بیمار گرفت
از عطش خشک لبانش چو به تکبیر گشود
ماسوا بوسه از آن لعل درر بار گرفت
کودکان را فرح آمد همه گفتند به هم
آب راساقی ما از کف اشرار گرفت
رسم هر تشنه لبی هست اگر خوردن آب
ساقی تشنه ما از عطش اقرار گرفت
نخورد آب مگر اینکه بگویند همه
آب ، اهل حرم از دست سپهدار گرفت
نام عباس چه زیباست که یک بار دگر
حسن از گفتن آن فیض دگر بار گرفت
شاعر : حسنعلی بالایی
منبع : کانال اشعار حسنعلی بالایی
نوحه واشعاری درموردشهدا و اسرای کربلا